نباید می رفتی!
ساده می گویم
تنها راه حل برگشتن تو بود …
نباید می رفتی!
ساده می گویم
تنها راه حل برگشتن تو بود …
من که راستش را گفتم !
چرا دوباره میروی؟
خودت دزدیدی ، آرامشم را …
تنهایی یعنی :
باران باشد ، یادش باشد ، خاطراتش باشد ، اما خودش …
من و شب
جاده را پشت سر گذاشتیم
در انتهای راه
شب
خورشید را به آغوش کشید
من
جای خالی تو را . . .
عشق با هم صعود کردن نیست
عشق در وقت سقوط با هم بودن است
اینجا هرکس از خود به دیگر کس پناه میبرد
محبت به درد
درد به اشک
من ، به تو
تو ، به او
و همین طور روان است این داستان زندگی
“عزیز بودن” جرم نیست
امتیازیست که “تو” در قلب من داری و “خیلی ها” ندارند
تویِ شیرینی ، تو اول ! قند ، دوم میشود !
مزه ی سوهان اعلا پیش تو گم میشود
بین قطاب و گز و نُقلِ محلّی ، ساده است
حدس اینکه طعم لبهای تو چندم میشود !
تعداد صفحات : 17